خاطرات روستا

خاطرات روستا

خاطرات روستا

خاطرات روستا

خاطرات روستا

خاطرات روستا
خاطرات روستا
...تیشه به ریشه ی خشک نزن
عنوان عکس 1
عنوان عکس 2
عنوان عکس 3
عنوان عکس 4
عنوان عکس 5
تبلیغات
خاطرات روستا
خاطرات روستا

زمستان سختی است. پاهايم تو كفش از زور و سوز سرما، قرمز شده؛ كِرِخ «شده ؛ بچه ها كه به مدرسه می آيند كلاه هاي پشمی شان را روي سر و صورت و گردنشان می كشند ؛جوري كه فقط از میان دريچةكلاه ، می توانند جلوي پايشان را ببینند . سر علف هاي خشك لب جو، يخ بسته؛ قنديل بسته؛ آب كه توي جوها می رود، به قنديل ها می خورد؛ قنديل ها به هم می خورند و صداي جلینگ جلینگ شان توي باغ می پیچد . آبادي خلوت است؛ از بالا، از سینةكوه كه نگاه می كنم؛ آبادي مثل سبدي است كه تويش چوب خشك جمع كرده باشند. درخت ها چوب بدون برگ شده اند.فقط سرو بلند آبادي، سبزو بلند بالا، میان آبادي ايستاده است و در باد سرد و يخ زده ، سرتكان می دهد. از اجاق ها و بخاري خانه ها دود ، بلند است.كلاغ ها تو آسمان ابري آبادي پرواز می كنند؛ روي شاخةلخت درخت ها می نشینند و قارقار می كنند. همه چیز خاكستري است؛ سیاهی كلا غها رنگ خاكستري ابرها را می شكند.گنجشكها سرگردان اند ، » گرسنه اند. هیچ كس كنار رودخانه نیست؛ كوچه ها خلوت است.

(شما كه غريبه نيستيد)

زمستان 92




تعداد بازديد : 179
چهار شنبه 21 آبان 1393 ساعت: 22:42
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







درباره ما
مطالب تصادفی
لینک دوستان
آخرین نظرات کاربران